جدول جو
جدول جو

معنی دم آب - جستجوی لغت در جدول جو

دم آب
(دَ)
دهی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرسان شهرکرد. 251 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ)
دهی از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در 24 هزارگزی شمال صالح آباد و 5 هزارگزی شمال شوسۀ ایلام به مهران واقع است. دره و معتدل است و 230 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گراب. محصولش غلات، برنج، ذرت ولبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. اهالی آبادی در زمستان برای تعلیف احشام خود به حدود سرنی میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان میبد بخش اردکان شهرستان یزد در 3هزارگزی جنوب اردکان دارای 1722 تن سکنه است. آب آن از قنات است و راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دَمْ، مَ گِ)
دهی است از دهستان میداود (سرگچ) بخش جانکی گرمسیری شهرستان اهواز. آب آن از چشمه است و 240 تن سکنه دارد. ساکنان از طایفۀ ممسنی هستند و معدن گچ دارد و از محلهای اشگاف، بنه مشهدی کریم، بنه شیخ درویش، بنه شیخ مردان تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایزۀ شهرستان اهواز. جمعیت آن 165 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد در 84 هزارگزی شمال باختری فریمان واقع است، محلی است جلگه ای و معتدل و سکنۀ آن 58 تن. مذهب آن هاشیعه و زبانشان فارسی است. آب آنجا از قنات و محصولات غلات و چغندر است، شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از بخش شهریار شهرستان تهران است واقع در 6 هزارگزی علیشاه عوض، کنار راه فرعی تهران و علیشاه عوض میباشد. محلی است واقع در جلگه و هوایش معتدل است، سکنه 75 تن و زبانشان فارسی است. آب آنجا از قنات و محصولات، غلات و بنشن و چغندرقند است شغل اهالی زراعت و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَ مِ)
مردم آبی، و آن وجود اساطیری و بی اصل است و دریا را مردمی نیست
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
کنایه از دنیای دیگرست. مرگ که خاتمت زندگی است و مرادف با عدم خانه و عدم زار و عدم گاه است:
کس نیامد به جهان کز غم ابنای جهان
کف زنان رقص کنان تا عدم آباد نرفت.
طالب آملی (از آنندراج).
اگر اندک حرکتی... صادر گشتی عقوبت و تنکیل آن به غیر به عدم آباد فرستادن قناعت نکردی. (ترجمه محاسن اصفهان). ظلم و عدوان از اطراف امصار و بلاد روی به عدم آباد آورد. (حبیب السیر چ طهران ص 322)
لغت نامه دهخدا
(گَ دُ)
دهی است جزء دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد که در 335 هزارگزی جنوب خاوری هشجین و 410 هزارگزی شوسۀ هروآباد به میانه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 330 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم و گلیم بافی و راه آن مالرو است. ده محل سکنی ایل شاطرانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ مِ)
نوعی از حیوان آبی است که به صورت انسان می باشد سفیدپوست و بغایت نازک اندام. (غیاث اللغات). نسناس. (مهذب الاسماء). موجود افسانه ای که گویند در دریاها باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای مردم آبی شده بی یأس تو عمری
دردیدۀ احرار جهان مردم دیده.
انوری.
نقد اشکم را به زور از مردم چشمم ربود
گرد او گردم که باج از مردم آبی گرفت.
آشوب.
می تواند دیدۀ عاشق به امید سرشک
مردم آبی کند آسودگان خاک را.
هاشم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کم آب
تصویر کم آب
جایی که آب در آن اندک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع پنجک رستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی